بسم الله الرحمن الرحیم...
بسم الله الرحمن الرحیم...
همه چیز اینجاست...! (وبلاگ شخصی محمد واثق)

 
"لطفا تا آخر بخوانید"
 

 
روزگاري شهر ما ويران نبود ............دين فر وشي اينقدر ارزان نبود
 
صحبت از موسيقي عر فانن بود..............هيچ صوتي بهتر از قران نبود
 
دختران را بي حجابي ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
 
د ختر با حجب حيا،غر تي نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتي نبود
 
مرجعيت مظهر تکريم بود .......................حکم او عالمي را تسليم بود
 
واي که در سالهاي سياه دوهزار................کار فرهنگي شده پخش نوار
 
ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فيلم هاي مبتذل
 
پشت پا بر دين زدن ازادگيست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگيست اینک اما
 
اخر اي پرده نشين فاطمه.......................... تو برس بر داد دين فاطمه
 
بي تو منکر ها همه معروف شد ..........کينه توزي با ولي مکشوف شد
 
در به روي رشوه گيران باز شد.................. دشمني با نائبش آغاز شد
 
بي تو دلهامان به جان امد بيا.................... کاردها بر استخوان امد بيا
 
گوش کن اينک نواي جنگ را ........... قصه اي از شهر بعد از جنگ را
 
قصه اي پرسوز تاب و التهاب.............. قصه اي تلخ و سراسر اظطراب
 
قصه شهري که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود
 
شهر ما شب هاي خيبر ياد داشت............. رمز يا زهرا وحيدر ياد داشت
 
شهر ما همت درونه سينه داشت........... با شهادت انس از ديرينه داشت
 
شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت
 
ناگهان اين شهر ما بي درد شد ................. آتش غيرت درونش سرد شد
 
حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکي لباس رپ شده
 
ديگر از جبهه در ين جا رنگيست.......... ديگر ان حال و هواي جنگ نيست
 
يا خميني اي خليل بت شکن ...................خيز و بنگر فتنه هاي شهر من
 
جبهه و ياران من گم گشته اند............... غرق در نسيان مردم گشته اند
 
پس چه شد ياد پرستوهاي جنگ؟................ ياد جبه ياد آن خونين تفنگ
 
شهر من حجب و حيايش پس چه شد؟ ............ ناله مهدي بيايت پس چه شد؟
 
اي بسيجي کو صفاي جبهه ها ؟................. کفر نگويم کو خداي جبهه ها ؟
 
اي جماعت ناله ام را بشنويد..................... درد چندين ساله ام را بشنويد
 
اي شما آن سوي اتش رفتگان................... اي شما ليلا خفته گان
 
بنگريد اين لکه هاي ننگ را.................... فتنه هاي شهر بعد از جنگ را
 
عدوها با نامتان نان مي خورن............. اي شهيدان خونتان را مي خورن
 
جنگ رفت و شهر ما تاريک شد.................. راه وصل عاشقان باريک شد
 
شما رفته مردم رويايي شدند.......................... و برخي دگر شيميايي شدند
 
نه ان شيمايي که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمي که بي رنگ بود
 
هماناني که رنگ ريا مي زنن......................... و بر سينه سنگ خدا ميزنند
 
هماناني که يادي زبن مي کنن....................... فضا را پر از ادکلن مي کنن
 
به يک چک رشوه خور ميشوند.................. به يک حکم مسئول کل ميشوند
 
هماناني که در بي حجابي تکند........................ سزاوار يک قبضه نارنجکند
 
به سنگ تحاجم محک مي شوند..................... و مثل عروسک بزک ميشوند
 
از اينها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه،حلبچه،فاو و مريوان کجاست؟
 
از اينها بپرسيد همت کيست ؟................ از اين ها بپرسيد باکري که بود ؟
 
اين از اين ها بپرسيد که بابايي که بود...... رجايي،حسنپور،اللهياري که بود ؟
 
کسي فکر گلهاي اين باغ نيست................ کسي مثل ان روزهاي داغ نيست
 
کسي بر شهيدان سلامي نگفت......................... رضاي خدا را کلامي نگفت
 
بياييد که مردم بهتر شويم........................... در اين آبشار خدا تر شويم
 
بياييد تجديد پيمان کنيم................................... نگاهي به قبر شهيدان کنيم




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, توسط محمد واثق